بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

۱- ورزش ؛ اول این که من این هفته ورزش با برنامه و منظم رو شروع کردم ، دلیل؟ اضافه وزن ! یکی از ایرادات و اشکالات اکثر ما این هست که وقت شناس نیستیم ، موقعی که وزنمون متعادل هست تلاشی برای حفظش نمی کنیم و وقتی دچار اضافه وزن شدیم از سر ناچاری به ورزش رو میاریم ، وقتی دندونامون هنوز سالمه مسواک نمی زنیم و وقتی که پوسید و درد دندون امونمونو برید با مسواک آشتی می کنیم ؛ و همه هم خوب می دونیم که هزینه ی درمان بالاتر هست ، دروغ چرا اگه در تغذیه و ورزش مراقبت بیشتری کرده بودم احتمالا الان مجبور نبودم به طور متوسط روزانه نزدیک به یک ساعت ورزش کنم و برای منی که همینجوریش هم احساس می کنم خیلی چیزا واسه یاد گرفتن و خیلی کتاب ها برای خوندن باقی مونده اختصاص یک ساعت در روز به ورزش کمی سخت هست اما چاره ای نیست . البته چیزی هست که آرامش میده بهم و او هم اینه که معضلی مثل اضافه وزن تا حدودی قابل درمان و کنترل هست ، اگه شک دارید کتاب «اثر مرکب» نوشته دارن هاردی ، اواخر فصل ۲ رو یه نگاهی بندازید .

۲- مطلب دوم تا حدودی به پارگراف یک ربط داره . من فکر می کنم (این که میگم فکر می کنم به این معنی نیست که قصد دارم تفکر بدیع و تازه ای رو بیان کنم ، شاید خیلی های دیگه هم مثل من فکر کنن و همین دسته بندی من رو داشته باشند ) که انگیزه برای انجام کارها از دو عامل نشات میگیره ، علاقه و ضرورت ، این رو هم بر اساس کارایی که خودم در زندگی انجام میدم میگم . به عبارتی ما صرفا کارهایی رو انجام میدیم که بهشون علاقه داریم و یا مجبوریم انجامشون بدیم . من ورزش رو شروع کردم چون برام ضرورت داره ، چون مجبورم! کوچکترین علاقه ای هم به ورزش کردن ندارم و در مقابل کتاب خوندن رو دوست دارم ، قشنگترین کاریه که می تونم خودم رو باهاش سرگرم کنم . فکر می کنم یه روز ممکنه ورزش کردن رو بذارم کنار اما هیچوقت از کتاب خوندن خسته نخواهم شد . و این یعنی علاقه عامل انگیزشی قوی تری هست . بعدا در مورد این پاراگراف بیشتر خواهم نوشت .

۳- تسویه حساب یا تصفیه حساب؟ دبیرستانی که بودیم بهمون گفتن تسویه حساب درسته . منم همین تو ذهنم بود و چند روز پیش با همکاری در همین رابطه هم صحبت کردیم . وقتی رسیدم خونه به سرم زد یه نگاهی به فرهنگ عمید بندازم و نتیجه این بود ، در شرح واژه تصفیه اومده بود : «پاک کردن ، پاکیزه ساختن ، صافی کردن ، بی آلایش کردن چیزی . خالص کردن ، پالودن . امری یا کاری را تمام کردن و انتظام داردن ، رفع اختلاف کردن . تصفیه حساب : حساب قرض و طلب خود را با دیگری روشن ساختن و پاک کردن .»

۴- ما مردها از زن ها ترسوتریم ، شیوع کرونا تو کشور باعث شد این تفاوت بیشتر به چشمم بیاد ، نگرانی زن ها بیشتر در خطرات متوجه بستگان (فرزند ، همسر ، خواهر و برادر ، پدر و مادر و …) هست و بیش از اون که نگران خودشون باشند نگران اطرافیان هستند اما مردها در درجه اول نگران خودشون میشن و تو خطرات بدجوری رنجیده میشن . (این پاراگراف هم مثل تمام نوشته های این وبلاگ نظر شخصی منه و ممکنه در واقع اینطور نباشه ، اگه نظر یا توضیح اضافه ای دارید خوشحال میشم بشنوم )

۵- مرتضی و جعفر همکار هستن و تو یه کارگاه که مال دوتاشونه و چسبیده به خونشون هست کار می کنند، از طرفی داماد و برادرزن هم هستند . مامان جعفر هر روز صبح اسپند دود میکنه و میاره کارگاه دور سر پسرش و برادر زنش می چرخونه ، بابای مرتضی هم هر روز به دفعات به کارگاه سر میزنه و تو کارها به مرتضی مشورت میده اما چیزی که من می بینم اینه که مرتضی و جعفر زیاد توجهی ندارن به مامان و باباشون و شاید به چشم مزاحمِ کاری هم می بینن اونا رو . این داستان محدود به مرتضی و جعفر نمیشه و داستان اکثر ما آدماست . وقتی جوونیم توجهی به نوازش ها و توجهات والدینمون (که فکر می کنم از سر غریزه بقا صورت میگیره) نداریم و وقتی می رسیم به سن اونا خودمون هم همون توجه ها رو در قبال فرزندانمون تکرار می کنیم و این چرخه تکراری از اولش بوده و تا همیشه خواهد بود .

۶- دبیرستانی که بودیم یکی از کتابایی که در کنار کتاب زبان بهمون توصیه میشد استفاده کنیم «فرهنگ آکسفورد المنتری» بود ، هنوزم من وقتی یه متن عمومی زبان رو می خونم این کتاب بغل دستمه و یکی از سرگرمیام هم خوندن شرحِ بدیهی ترین واژه ها از روی آکسفورد المنتری هست ، دیشب تعریف واژه ی Friend رو آوردم ، یک تعریف واقعا ساده و زیبا : «کسی که دوسش داری و خوب میشناسیش» ، سر خواب داشتم به این فکر می کردم که این تعریف در مورد چند نفر از افرادی که به عنوان دوست در زندگیم مطرح هستند صدق میکنه ، بخش دوم تعریف بیشتر منو به فکر فروبرده بود ، چقدر این آدما رو می شناسم؟

۷- صبح جمعه ها معمولا کتاب هایی رو که بدون برنامه ریزی از قبل به چشمم خوردن رو میخونم ، این هفته مجموعه داستان کوتاه «تبر» از خانم فاطمه اختصاری رو خوندم ، چندان وقتی هم نگرفت راستش ، کلا حدود ۱۰۰ صفحه بود و برای امثال منی که ترجیح میدن داستان های ممیزی نشده بخونن کتاب خوبی هست ، کتاب حاوی ۱۶ تا داستان کوتاه هست که موضوعاتشون اکثرا اجازه نشر در کشور در شرایط فعلی رو پیدا نمیکنن و خب طبیعتا فایل چاپی هم در داخل کشور از این کتاب وجود نداره ، با یه سرچ ساده می تونید نسخه پی دی اف این کتاب رو در اینترنت پیدا کنید ، اگه هم گشتید و به هر دلیلی پیدا نکردید کامنت بذارید حتما ایمیل می کنم براتون . من از این مجموعه، داستانِ «پری» رو خیلی بیشتر از بقیه دوست داشتم ، داستان کاملا فضای متفاوت و تازه ای داشت . اگه این کتاب رو خوندید خوشحال میشم شما هم نظر خودتون رو در موردش برام کامنت کنید .

Visits: 92

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جملات خواندنی
کلئوبول : میانه روی عالی است .

حال و هوای این روزهای من

معمولا وقتی آهنگ خوش ریتم و گوش نوازی میشنوم چند روزی درگیرش می مونم ، گاه گداری (اگه هواس پرتی مانع نشه) بعضی هاش رو میذارم اینجا شما هم گوش بدید .

(مادامی که روی دکمه پخش کلیک نکنید موسیقی بارگذاری نخواهد شد)

«آرشیو آهنگ هایی که تا امروز در این قسمت قرار گرفته»