بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

این هفته با دیوان بیدل دهلوی و کتاب شعر «به روش سامورایی» اثر سید مهدی موسوی دمخور بودم .

ابتدا دو تا تک مصرع و یک تک بیتی از بیدل دهلوی :

قطره را از خود گسستن ، دل به دریا بستن است

و

زندگی گر عشرتی دارد ؛ امیدِ مردن است

و

پیوسته پر آواز بود کاسه ی خالی
پرگویی ابله اثر طبع سقیم است

و اینها هم بخش هایی از مجموعه شعر «به روش سامورایی :

مادرم رو نگاه می کردم
خنده هاشو تو اون روزای سیاه
من یه دسمال خونی و خیسم
وسط تخت توی زایشگاه

من یه دسمال با بوی وایتکسم
زیر چن تا پتوی قایمکی
نوجوونی که از همه دنیا
دلخوشه به تصوری الکی

من یه دسمال صورتی هستم
توش یه نامه، یه گل ، ردِ ماتیک
اولین بارِ دوستت دارم
شرمِ بوسه توو کوچه ای تاریک

من یه دسمال گریه دارم که
رنجِ تاریخِ زن رو می دونه
دستِ مردم تو جشن می چرخه
وسطش چند لکّه ی خونه

و

شش تیغه های مُهر به پیشانی!
موهای رنگ کرده ی با چادر!
هم می خورند از سر این توبره
هم می خورند از سر آن آخور

و

گفتند زیر لب که بگو آری
گفتند زیر لب که بگو آری
من سست می شدم وسط تسلیم
با آن همه جنون و خودآزاری

باید که خونِ تویِ قلم باشم
حتی اگر همیشه ی غم باشم
ترجیح می دهم که خودم باشم
ترجیح می دهم که بگویم : نه!!!

و

میگم که دیوونم
با بغض می خندی
آروم یکی میشیم
چشماتو می بندی

بو می کنم توو اوج
عطر نفس‌هاتو
از ابتدا با تو
تا انتها با تو

و

از گریه ای رها شده با چشم بسته تر
با چهره ای شکسته و قلبی شکسته تر
با یک بلیط خسته و یک ساک خسته تر
دارد فرار می کند از ماجرای تو

شاید که ازدواج کند ، بچه دار هم …
شاید که در اداره و مشغولِ کار هم …
شاید به زور زندگی خنده دار هم …
این زن که حاضر است بمیرد به جای تو!

یک زن که مثل شاخه ی خشکیده بر درخت
یک زن که بعد این همه تصمیم های سخت
با یک بلیط پاره شده در کنار تخت
دیوانه وار در بغلت گریه می کند …

و

فرصت ِ من از تاریخ ، سهمم از جهانم بود
دختری که با گریه توی بازوانم بود

و

خودش اونجا نشسته تو غربت
قلبش اما هنوز بی مرزه
تا که اسم وطن رو میارن
خم میشه شونه هاش می لرزه

قلبشو چنگ میزنه انگار
این شبایی که رو به پایانه
شاهبانوی عشق و آزادی
مادر بغض های ایرانه

Visits: 116

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جملات خواندنی
خیلون : مواظب باش که زبانت از اندیشه‌ات پیشی نگیرد .

حال و هوای این روزهای من

معمولا وقتی آهنگ خوش ریتم و گوش نوازی میشنوم چند روزی درگیرش می مونم ، گاه گداری (اگه هواس پرتی مانع نشه) بعضی هاش رو میذارم اینجا شما هم گوش بدید .

(مادامی که روی دکمه پخش کلیک نکنید موسیقی بارگذاری نخواهد شد)

«آرشیو آهنگ هایی که تا امروز در این قسمت قرار گرفته»